آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

عشقم آرتین

ذوق کردنت تو حلقم!!!

پسرم تابی که واست خریدیم رو خیلی دوس داری و وقتی سوارش میشی حسابی قهقهه میزنی و نمیخوای دیگه از توش پیاده بشی این عکسا امروز در تاریخ 28 شهریور گرفته شده و تو الان 7 ماه و 9 روزته عسلم این لباست مخصوصا شلوارتو خیلی دوس دارم وقتی واست خریدم نمیدونستم هنوز دختری یا پسر ...
28 شهريور 1392

پسر ماست خور من

پسرم خیلی بد غذا میخوری و واسه هر قاشق مامان باید کلی ادا دربیارم تا تو غذاتو بخوری ولی ماست خیلی دوس داری و یه کاسه هم که بهت بدم همه رو با اشتها میخوری فدات شم اینم مدارکش: ...
28 شهريور 1392

بدون شرح

پسرم هرروز صبح که بلند میشی چهار دست و پا میری سراغ جعبه اسباب بازیات و همشون رو میریزی و وقتی خیالت راحت شد که دیگه خالی شده شروع میکنی به غرغر که بیام باهات بازی کنم البته مزرعه حیواناتت رو که صدای حیوانات مختلف رو میده خیلی دوس داری ...
23 شهريور 1392

7 ماهگی

تک پسرم شازده مامان امروز 7 ماهت شد عزیزم 7 ماهی که به من زندگی دوباره دادی و چه لحظه ها و خاطراتی رو واسم ساختی الان خیلی خوشحالم که دارم بزرگ شدنت رو میبینم انشاالله همیشه سالم باشی شیرینم خیلی بامزه شدی و هرکاری که مامان میکنم تو هم ادا درمیاری و با دهنت انواع صداهارو میدی یاد گرفتی که خودتو لوس کنی و وقتی بهت بی محلی میکنم قهر میکنی و سرت رو میزاری زمین تا دل مامان واست بسوزه و بیاد بغلت کنه الان مثل موشک سینه خیز میری و علاقه عجیبی به سیم و پریزها داری و مامان همه حواسم باید بهت باشه جدیدا خیلی بهم وابسته تر شدی و اگه جایی برم سریع دنبالم میای و اگه نبینیم گریه میکنی ولی وقتی صدات میزنم آروم میشی و میخندی خیلی دوست دارم عسلم امروز ...
22 شهريور 1392

بوس بوس

پسرم امروز 22 شهریور و تو پسر باهوش مامان یه کار جدید یاد گرفتی و با این کارت خودتو شیرین تر از اینکه هستی میکنی و همه اطرافیان از جمله مامانی و بابایی ( مامان و بابای خودم ) واست ضعف میرن! داستان از اونجایی شروع شد که من هر روز صبح که از خواب پا میشیم بهت میگم بوس بوس و بوست میکنم و تو طول روزم این بازی رو تکرار میکنیم حالا تو شیرین عسلم امروز که 7 ماه و 3 روزته یاد گرفتی هرکس واست بوس فرستاد با صدا و خیلی قشنگ با اون لبای کوچولوی خوشگلت واسش بوووووس میفرستی فداااااااااات بشم ...
22 شهريور 1392

بستنی خوردن

پسرم 6 ماه و 22 روزت بود که مامان داشتم بستنی لواشکی میخوردم و تو دست و پا میزدی و مامان بهت یه گاز داد که شما هم خیلی با اشتیاق خوردی فدات شم شکموی مامان فرداش هم بستنی وانیلی خوردی که اونم خیلی دوس داشتی اینم عکساش: اینجا با نگاهت بهم التماس میکردی که بهت بازم بستنی بدم ...
16 شهريور 1392

تولد یه شاهزاده

پسرم قرار بود اسمت رو بذاریم " سپنتا " تا آخرین لحظه واسه همین مامانی واست یه دستبند خرید که رو پلاکش با لیزر اسمت رو نوشته بود اما یهو اسمت رو تغییر دادیم و شدی آرتین عزیزم آرتین به معنی پاک و مقدس پسر عزیزم ...
16 شهريور 1392

اولین تنها نشستن

پسرم وقتی 6 ماه و 19 روزت بود خودت تنهایی میتونستی بشینی و تعادلت رو حفظ کنی الان خیلی خوشحالی که میتونی بشینی و با اسباب بازی هات بازی کنی فدات شم
7 شهريور 1392

سینه خیز رفتن

پسرم6 ماه و 8 روزت بود که شروع به جلو رفتن کردی قبلا عقب عقب میرفتی و 180 درجه دور خودت میچرخیدی من نمیدونستم میتونی سینه خیز بری واسه همین یه جعبه شیرینی رولت با 2 تا لیوان چایی رو زمین بود و من و بابا داشتیم تو آشپزخونه حرف میزدیم که یهو مامان جیغ زدم چون دیدم جعبه شیرینی رو زمین پهن شده و تو با سر تو جعبه ای و داری شیرینی خامه ای میخوری و همه سر و دستت خامه ای و کاکائویی شده و وقتی ازت گرفتم خیلی ناراحت شدی و گریه کردی که چرا نذاشتم همه جعبه رو بخوری البته فرشته ها مواظبت بودن که نرفتی سمت چایی داغها خدا رو شکر
7 شهريور 1392

تاب بازی

پسرم  چون خیلی دوس تاب بازی دوس داشتی واست یه تاب خریدیم تا تو خونه سرگرم بشی تابت موزیکاله و سرسام گرفتیم از دستت بس که دکمه ها رو زدی اما خودت خیلی لذت میبری و میخندی عسل مامان ...
6 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشقم آرتین می باشد